این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد کنید:

اولا که ما نه تنها قبول شدیم مصاحبه رو بلکه طرف یه عالمه هم ازمون تعریف کرد!! اسمش آقای ماهی بود….موسیو پوا*سون…چهارصد تا سوال مصاحبه کار کرده بودیم چه جور! حفظ حفظ! یه دونه اشم نپرسید….به جاش گل باقالی راجع به یوری گاگارین (یوقی گاگاقین!) و دستگاه اسپکتروفتومتری و اینا یه ساعت براش کنفرانس داد….یه چیزایی قابل پیش بینی نیست مثلا فکر کنین شما تمرین میکنین که اگه ازتون راجع به زلزله ژاپن و شلوغی های سوریه و اینا پرسید چه جملات هوشمندانه‌ای جواب بدین ولی یادتون نیست که روزی که مصاحبه دارین روزیه که آقای یوری گاگارین رفتن فضا بعد گوگل هم خیلی این موضوع براش مهم بوده برداشته لگوش رو تغییر داده بعد انقدر بدشانسین که شوهرتون از آفیسره یه سوالی میپرسه که طرف جوابش رو نمیدونه و میره تو گوگل سرچ کنه….ولی از اون طرف انقدر خوش شانسین که شوهرتون شب مصاحبه خوابش نبرده و تا صبح ماهواره نگاه کرده و بعد دم صبح توی یه کانال فرانسوی شنیده که دارن راجع به یوری گاگارین صحبت میکنن و جمله هاشم یادش مونده باشه…خلاصه که آقای ماهی عاشقمون شده بود….چند تا سوال انگلیسی هم از من پرسید عین اخبار کانال چهار براش حرف زدم نه دهنم خشک شد نه قلبم تند زد….بعد از بیست دقیقه هم گفت خوب قبول شدین ولی بشینین همینجا تا من کارام تموم بشه….تا آخرش یکی باید میومد نیش منو میبست فقط…از لحظه‌ای هم که گفت قبول شدین تا میدیدم گل باقالی داره یه جوری وول میخوره که انگار میخواد باز سخنرانی کنه با مشت میزدم رو زانوش و یه چشم غره زیر پوستی هم میرفتم که ساکت شو….آخه آفیسره از زبانش تعریف کرد گفت چقدر خوب صحبت میکنی البته گفت مادام هم خوب صحبت میکنه ولی تو خیلی خوب صحبت میکنی دیگه مگه ول کن بود!!! مصاحبه فوق العاده ساده است اگر مدارکتون درست باشه و دروغ موروغ نگفته باشین مطمئنا قبول میشین….ما که کلا هر کدوممون بیست سی تا جمله بیشتر نگفتیم زبانمونو امتیاز کامل بهمون داد…نصف سرچهامونم ندیده بود هی میگفت شما خیلی خوب تحقیق کردین…کلا این خارجیا آدمهای ساده‌ای هستن عقده مقده هم انگار نداشتن اصلا! بعدشم تازه به هر کدوممون 1500 دلار میدن که تو کشورمون بریم کلاس زبان که وقتی میرسیم اونجا زبانمون کامل شده باشه….یه سایت هم درست کردن که آنلاین فرانسه درس میده…موضوعات درساشم راجع به پیدا کردن خونه و کار و پذیرش گرفتن از دانشگاه و ایناست….خلاصه که به نظر آدمهای مهربونی میان…. حالا اینا رو ولش کن…آقا بگم از دم*شق….عالی بود این شهر…عالی بود واقعا…انقدر خوشحالم که به زور ما رو کشوندن اونجا…اولا که هنوز سوار هواپیما نشده بودیم ده تا دوست پایه باحال پیدا کردیم….هر کی کاور کت شلوار دستش بود معلوم بود مصاحبه داره…شناسایی میشد….بعدشم هتلمون مقر مصاحبه کنندگان بود هی از این اتاق میرفتیم اون اتاق از اون اتاق این اتاق….روزهای اول که صبحها درس میخوندیم اونم چه جوری؟؟؟ گل باقالی کابل HDMI اورده بود لپ تاپ رو وصل میکردیم به LCD‌ اتاق بعد تکیه میدادیم به پشتی تخت با موس وایرلس سوالامونو میخوندیم….خیلی ریلکس و راحت ….عصر هم میرفتیم بیرون تا نصف شب نمیشد برگردی ….اصلا یکی از دلایلی که من روز مصاحبه یک درصد هم استرس نداشتم به خاطر اون فضا بود…تو تهران غذا نمیتونستم بخورم گلوم بسته شده بود یه هفته رفتم اونجا و برگشتم چهار کیلو چاق شدم…هی این ایرانیا میرن د*مشق هی میرن پیش حضرت این و اون آدم فکر میکنه شهرش بوی پا میده ولی انقدر این شهر جای گشتن داشت که وقت کم اوردیم…نزدیک بود یادمون بره مصاحبه هم باید بریم….یه شهری بود که الان با توقعی که این ان‌ها برامون باقی گذاشتن فقط حسرت خوردیم که کاش تهران حداقل اینجوری بود…هرکی دوست داشت حجاب داشت یه تار موشم بیرون نبود هر کی دوست نداشت همه جاشو ریخته بود بیرون….مسجد رفتیم چادر هم سرمون کردن کفشمونم دراوردن ولی حال کردیم به خدا…انقدر ما تو این شهر خندیدیم انقدر خندیدیم که همش منتظر بودیم از تاکسی و مسجد و اینا بیرونمون کنن ولی نکردن….همه مردم آروم بودن از خندیدن کسی لجشون در نمیومد…بوق میزدن ولی اعصابشون خورد نبود به عنوان یه وظیفه بوق میزدن واسه همدیگه انگار کن که دارن دنده عوض میکنن….دارم راجع به سور*یه حرف میزنما!!! از پلیس آدرس میپرسیدیم نمیفهمید چی میگیم بدو بدو میرفت یکی رو پیدا میکرد فارسی یا انگلیسی بلد باشه بعد برامون تاکسی میگرفت و تازه بهمون میگفت اگه خواست بیشتر از انقدر بگیره قبول نکنین…رفتیم قهوه خونه نشستیم سه ساعت به خدا من روی مبل دراز کشیده بودم سرم رو گذاشته بودم رو پای گل باقالی نفری دو تا چایی فقط گرفتیم که توش برگ تازه نعنا میریختن با قلیون….سی بار اومد قلیون رو دوباره برامون درست کرد تا آدم سرفه میکرد یکی از گارسون‌ها میپرید طرفت که اگه قلیونش باعث سرفه‌ات شده دوباره ردیفش کنه….تخته نرد و ورق گذاشته بودن یه گوشه رفتیم اوردیم ده دست تخته بازی کردیم یکی نیومد بگه بابا شرتونو کم کنین دیگه…اینترنت وایرلس مجانی هم داشتا….فهوه خونه بودا دوباره تاکید میکنم….آخرشم نفری سه تومن دادیم اومدیم بیرون…همش دلم میگرفت به خدا…. حالا اصلا گیرم که من ندید بدید…. همه بچه‌هایی که مصاحبه داشتن میگفتن آقا بیخیال کانادا بشیم همینجا بمونیم….حالا کل سوریه اندازه استان خراسانم نیستا…شهرش انقدر کوچیک بود که ما کلا ده بیست نفری که میشناختیم رو هی میدیدیم تو شهر….پر توریست خارجی…از هر ده نفر سه نفر توریست بودن تو این شهر…راحت روزی با سه چهار نفر فرانسه حرف میزدیم تو کشور عربی همه هم داشتن حال میکردنا… منم بهشون حق میدادم…هتل داشتن صد برابر بهتر از هتل عباسی اصفهان…. توالتش رو دلم میخواست ببینین ….میگفت تخفیف هم بهتون میدیم شبی 125 دلار….ده نفری رفتیم تو هتلشون هی از در و دیوار عکس گرفتیم شلوغ کردیم گفتیم اتاقاتونو ببینیم، میدونستن به خدا میخوایم فضولی کنیم ولی انقدر احترام میزاشتن به آدم که خدا میدونه…..حالا هتل عباسی ان ورودی میگیره….ریخته بود از این جور هتل‌ها….غذاهای خوشمزه خیلی خوشمزه و ارزون…کوچه پس کوچه های قشنگ واقعی…قشنگیش جنس داشت، حس داشت مثل ماسوله نبود که چند وقت پیش رفتیم حس میکردم چینی شده، مصنوعی شده قشنگیش….حالا همه شهر قدیمی و کوچه پس کوچه ولی به فاصله ده دقیقه از اون فضا پاساژایی داشت ده برابر بهتر از تهران…خیابوناش به خدا بوی تهرانو میداد شهر پر از پراید و سمند و ریو و دویس شیش بودا همش یاد تهران میفتادی ولی تهران مثلا سال 79 که سال 57 انقلاب نشده باشه توش….ساعت چهار صبح میتونستی بری سالاد میوه بخوری!!…حالا اینجا ساعت دوازده بگذره یه جا نمیتونی پیدا کنی یه پاکت سیگار بخری…سوریه رفتیما!! کی باورش میشه به خدا….هر صد متر یه مغازه بود یارو با دست آب پرتغال میگرفت لیوان نیم متری رو میداد هزار و پونصد تومن….حالا نگین جوگیر شدما….آدماش چقدر ماه بودن یه دوست سوری اونجا پیدا کردیم فارسی هم بلد بود دیشب زنگ زده بهمون که دلم براتون تنگ شده…با پای شکسته میومد دنبالمون میبردمون رستوران تازه مهمونمونم میکرد…حالا نمیدونم ما اونجا همش آدمهای خوب خوردن به تورمون یا همه خوب بودن….شهرم اصلا شلوغ نبود ….ل*باس شخصی هم پر بودا که خودشون میگفتن اینا ایرانین….ما میگفتیم بابا ما میگیم اینا از لبنان آدم میارن شما میگین برای شما از ایران میارن؟ ولی مردم انگار بدشون نمیومد از بشار اسد فقط دلخور شده بودن که چرا آدم کشته…زنشم باهاش قهر کرده بود رفته بود از خونه‌اش همه مردم هم میدونستن….همه مغازه‌ها هم عکسشو زده بودن به در و دیوارشون….نمیدونم شاید هم به ما راست نمیگفتن… خلاصه ما که حال سوریه رو بردیم…ایشالله قسمت شما هم بشه….از اونجا هم که اومدیم تمام بدبختی عالم ریخته رو سرمون ولی اصلا انگار لمس شدیم…سختی‌ها به نظر سخت نمیاد…دو روز نبود رسیده بودیم گل باقالی دیگه نتونست قدم از قدم برداره…یادتونه کمرش درد میکرد…نگو بیچاره دیسک کمر داره!!! رفتیم MRI حالا فردا بریم دکتر ببینیم چی کار باید بکنه….منم سرمایی خوردم کم سابقه….شیش روزه عین روز اول دستمال رو نمیتونم از دماغم دور کنم….از روزی هم که رسیدیم نشده بخوابیم یه شب درست….تو اداره رو میز چوبی یه جوری میخوابم که مردم میان تو اتاقمونو میرن من بیدار نمیشم….گل باقالی رو بردم دکتر تو اتاق انتظار خوابم برد گل باقالی میگفت خر و پفم میکردی منتها چون بقل هم ننشسته بودیم نمیتونسته یه سقلمه حتی بزنه بهم….یه عالمه هم کار ریختن سرم که صبحها که خوابم نمیرسم انجام بدم مجبورم ده کیلو کاغذ بیارم خونه با خودم مثل این کارمند بدبختها تند تند کار کنم …. ولی همه مشکلات خیلی مه آلود و نرم از کنارمون میگذرن و میرن بدون اینکه ذره‌ای این خاطرمون مکدر بشه جون شما….حالا نمیدونم مال خوش گذشتن بیش از حد اون یک هفته است یا مال اینه که کانادایی شدیم رفت!

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد کنید:

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد کنید:

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد کنید:

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد کنید:

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد کنید:

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد کنید:

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد کنید:

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد کنید:

RSS گودر

  • خطایی رخ داد! احتمالا خوراک از کار افتاده. بعدا دوباره تلاش کنید.
مِی 2024
ش ی د س چ پ ج
 123
45678910
11121314151617
18192021222324
25262728293031